چه گذشت ؟ زنبوری پر زد در پهنه وهم این سو آن سو جویای گلی جویای گلی آری بی ساقه گلی در پهنه خواب نوشابه آن اندوه اندوه نگاه بیداری چشم بی برگی است نی سبدی می کن سفری در باغ باز آمده ام بسیار و ره آوردم تیناب تهی سفری دیگر ای دوست و به باغی دیگر بدرود بدرود و به همراهت نیروی هراس